چرا مدام با فرزندم دچار چالش می شوم ؟؟؟

سلام دوست عزیز ؛ در این مقاله به این موضوع می پردازیم که چطور چالش های خودمان را با فرزندانمان به حداقل برسانیم !!!
خب در آغاز مقاله به اصل مطلب می پردازیم ؛ لازم است در ابتدا ، چالش هایی را که با فرزندانمان مواجه هستیم را شناسایی و اولویت بندی کنیم ؛ به هیچ عنوان امکان پذیر نیست که چند چالش را با هم حل کنیم ؛ برای هر چالش ، دو الی سه ماه زمان تعیین می کنیم ؛ در این زمینه اطلاعات درست دریافت می کنیم آموزشهای کافی می بینیم و شروع می کنیم به عمل کردن ؛ بعد از برطرف شدن ؛ سراغ موضوع بعدی می رویم؛
در آغاز راه ممکن است کم بیاوریم ؛ چون آموزشها برای ما تازگی دارند ما هرگز آن آموزشها را زندگی نکرده ایم ؛ قطعا عموم این آموزشها در صدد تغییر خودِ ما هستن تا تغییر فرزندمان؛ پس کار به شدت سخت می شود ، مسیر عصبی که یادتان میآید ؟ در یکی از مقالات به موضوع مسیر عصبی پرداختیم ، اینکه هر آموزش جدیدی منجر به ساخت یک مسیر عصبی در مغزمان میشود و این کار زمان بر و انرژی بر است ؛ از این گذشته ، آن چه در آموزش ها می شنویم با آنچه ما با آن بزرگ شده ایم متفاوت است ؛ و تمام اینها کار را سخت تر می کند ؛
چه کنیم کم نیآوریم ؟
به آن چه برای خودت هدفگذاری کرده ای بیاندیش ؛ تو میخواهی مشکلاتی که عموما در ارتباط با فرزندان دیده میشود را تجربه نکنی ، تو نمی خواهی مسیری را که فقط یکبار میشود رفت را ریسک کنی ، تو فقط یک بار می توانی مادری کنی یک بار می توانی پدری کنی ، فرزندت که به ۴ سالگی می رسد ، دیگر هرگز ۳ سالگی اش را نخواهی دید ، همین امروز هم به اندازه ی تمام روزهای زندگی فرزندت ، دیر شده ؛به اندازه ی تمام سالهای زندگیت دیر شده ، پس کم نیآر ؛ انتهای این راه دیدنی ست ؛
طبیعی است به خاطر سختی ها ، اشک بریزی ، داری آموزش میبینی به زحمت آموزش ها را پیاده می کنی ، باز هم فرزندت در مقابلت گستاخی می کند و تو این نجوا را می شنوی که: ای خدا این بچه که درست بشو نیست ، آموزش ها کارساز نیست ، اطرافیان هم می گویند : سخت نگیر ، بچه ی فلانی هم همینطور بود حالا که بیست ساله شده کلی فرق کرده ؛ بعد شمای عاقل، شمای متفاوت به خودت میایی و می گویی : چطور می توانم منتظر بیست سالگی فرزندم باشم ، بیست سال عذاب بکشم هم خودم هم فرزندم ؛ که شاید بلاخره در بیست سالگی معجزه ای بشود و یا حتی نشود !
آن روز اگر نشد چطور می توان دست روی دست گذاشتن را جبران کرد ؟! آن روز دیگر روز جبران نیست ، روز افسوس است و روزِ ای کاش ها ….
چالش های فرزند پروری از کجا می آیند :
چرا اینقدر با مسئله مواجهیم نه فقط در تربیت فرزندانمان بلکه در ارتباط با همسرمان و حتی اطرافیان ؛
آنچه که مهم است بدانیم این است که پشت هر رفتاری احساسی وجود دارد و پشت هر احساس ، یک نیاز
یعنی از رفتارهای دیگران باید متوجه احساس های آنها بشویم ومتعاقبا به کشف نیازهایی که پشت آن احساس ، وجود دارد بپردازیم ؛
فرزند ما ، همسر ما ؛گاهی رفتارهایی از خودشان نشان می دهند که مطلوب و مورد قبول ما نیست ، بهتر است روی این رفتارها قفل نشویم ، این رفتارها فقط زنگ خطری ست که می تواند ما را متوجه آن احساس منفی ای بکند که باعث این رفتار شده و در سطح پیشرفته تر ، ما را متوجه آن نیازی بکند که پشت آن احساس منفی وجود داشته است ، کمی بیشتر موضوع را روشن کنیم : هر بار که من رفتار نامطلوبی از فرزند یا همسرم می بینم یعنی نیازی از نیازهایش را بایستی برطرف می کردم که نکردم ؛ احساسی از احساس هایش را نادیده گرفته ام ؛
مثلا پسرم در پارک در حال بازی است ، ناگهان یادم میآید که در خانه زیر غذا را کم نکرده ام و ممکن است غذایمان بسوزد، از روی نیمکت پارک بلند میشوم و به او می گویم که باید آماده ی برگشت به خانه شود و او شروع می کند به گریه کردن که دوست دارم بیشتر در پارک بمانم ، اینجا ما فقط به گریه اش (رفتار) توجه می کنیم و می گوییم عجب بچه ی حرف گوش نکنی هستی ؛ زود باش اومدی اومدی نیومدی من رفتمآ (واکنش نادرست ) ؛ در حالیکه والد آگاه به جای اینکه روی گریه کردن فرزندش قفل شود ، از خود می پرسد چه نیازی از نیاز فرزندم تامین نشده که منجر شده به احساس منفی و در نهایت به گریه کردن ختم شده ؟ پاسخ این است : من نیازِ به بیشتر بازی کردنِ فرزندم را نادیده گرفتم ، به نظر فرزندم از جانب من درک نشده ، پس بهتر بود به او قبل از اعلامِ رفتن ، آمادگی میدادم و حالا که آمادگی ندادم و او گریه می کند نیازِ به درک شدن را برایش تآمین می کنم تا حال بهتری پیدا کند ، در چشمهایش نگاه می کنم و به او می گویم : پسرم میدانم بازی کردن در پارک کلی کیف میدهد ؛ اما من الان متوجه شدم که زیر غذا را زیاد کرده ام اگر دیر به خانه برگردیم غذا ته می گیرد و می سوزد ؛ تو چه پیشنهادی برای نسوختن غذا داری ؟؟؟؟ اینجا احساس های منفی فرزندمان کنار میرود گریه اش بند می آید و شروع می کند به پیشنهاد دادن ، یکی را هر دو توافق کرده و انتخاب می کنیم که قطعا همان گزینه ی به منزل رفتن و زیر غذا را کم کردن است ؛
*می بینید اکثر چالش های روزانه ی ما از نیازهای تامین نشده ی ما و اطرافیانمان نشات می گیرد ، با تشخیص نیازها ی پشت رفتارها ، چالش های پیش آمده را مدیریت کنیم *
در یک زندگی موفق ، زمانیکه اکثر نیازهای اعضای خانواده تامین شود ، چالش ها به حداقل رسیده و زندگی دلچسب تر میشود و همه از آرامش روان برخوردار خواهند بود
نکته : تلاش کنیم در تمام تصمیم گیری هایمان ، تامین شدنِ نیاز اکثریت را در نظر بگیریم .
در مسیر تغییر و رشد و آگاهی پایدار باشید .
در این سایت ، ما شما را به کمک محتواهای آموزشی علمی و استاندارد در مسیر درست فرزندپروری ، ثابت قدم نگه می داریم .
خوشحال می شویم در اینیستاگرام ، ما را دنبال کنید و در جریان تخفیفات ویژه ی دوره های آموزشی و سایر محصولات ، قرار گیرید : @samane.rashidiii
درباره سمانه رشیدی
مدرس مهارتهای فرزندپروری ، دارای مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی ، برگزارکننده ی کارگاهها و سمینارهای فرزندپروری برای والدین مشتاق ، مدرس آموزش خانواده در مدارس ، دبیر رسمی آموزش و پرورش ، نویسنده ی کتاب و مقالات
نوشته های بیشتر از سمانه رشیدی
دیدگاهتان را بنویسید